یاسینیاسین، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 21 روز سن داره

یاسین فرشته کوچولوی خدا

تولد دو سالگیت مبارک

 سلام و صد تا سلام به روی گل زیبای خودم عشق مامانی. امروز روز تولدت توست ساعت 7:45 دقیقه صبح تو بیمارستان آریا رشت به دنیا اومدی. اونروز از بین 10بچه به دنیا اومده تو تنها پسری بودی که به دنیا اومدی یه پسر خوشگل مامانی. وقتی ساعت 12 برای اولین بار دیدمت اشک شوق توی دیدگانم جمع شده بود و قلبم لبریز از عشق، از خوشحالی نمی دونستم باید چیکار کنم بابایی هم اونقدر با ذوق تو رو نگاه میکرد که عشق از وجودش لبریز میشد. عزیز دل مامان خیلی دوست داریم. البته جشن تولدت هم هفته بعد می گیریم چون مامان خورشید و عمه طلیعه رفتن تهران، به خاطر همین پنجشنبه هفته بعد( 2 خرداد) یه جشن کوچولو  برات میگیریم قربونت برم اینم اولین عکسی...
24 ارديبهشت 1392

تولدت مبارک عزیزم

پسر عزیزم امروز با شکوهترین روز هست روزی که آفریدگار تو را به جهان هدیه داد به زمین خوش آمدی فرشته مهر و زیبایی چه لطيف است حس آغازي دوباره ... چه زيباست رسيدن دوباره   به روز زيباي آغاز نفس كشيدن ...   و چه اندازه عجيب است ... روز ابتداي بودن ... وچه اندازه شيرين است امروز ... روز ميلاد تو ... روز تو ... روزي كه آمدي ... تولدت مبارک عزیزم   ...
24 ارديبهشت 1392

نقاشی های ترانه

ترانه جون من(دخترعمه یاسین) امسال رفته کلاس اول و یاسینو خیلی دوست داره. این نقاشی‌ها رو به عشق یاسین کشیده( البته عمه طلیعه کشیده و ترانه جون رنگش کرده) اون روز که این نقاشی رو کشیده بود با ذوق تمام در خونمون رو زد( آخه همه ما با عمه ها تو یه آپارتمان زندگی می کنیم) گفت: زندایی اینا رو برای یاسین هدیه می دهم نگهشون دار تا همیشه داشته باشه. منمبرات اسکن کردم تا همیشه داشته باشی ...
14 ارديبهشت 1392

اولین نقاشی یاسین

قربون پسر گلم برم. عزیز دل مانی . اولین باری که بهت مداد دادم تا برام نقاشی بکشی این خطای خوشگلو ترسیم کردی. تو 14 ماهگیت اینو کشیدی اما مانی یادش رفته بود این نقاشی رو کجا گذاشته. الان که پیدا کردم برات میزارم. امیدوارم مثل مامانت به نقاشی علاقه مند باشی گلم. ((قربون اون دستای کوچولوت با انگشتای زیبات برم)) ...
14 ارديبهشت 1392

جملات کوتاه و اس ام اس های زیبا در مورد مادر

مادر جوانی‌هایت را با بچگی‌هایم پیر کردم ... مرا به موی سپیدت ببخش مادر !!!   چه تاثیر دلنشینی دارد " غصه نخور ، درست میشود " گفتن های مادر ، اثرش را هزار قرص آرامبخش قوی ندارد . از مرگ نمی ترسم من فقط نگرانم که در شلوغی آن دنیا مادرم را پیدا نکنم ... آلبرت انیشتین: یادمان باشد بعضی هایمان شانس گفتن کلماتی را داریم که برخی دیگر حسرتش را، کلماتی مثل : بابا، مامان، پدربزرگ … سرم را نه ظلم می تواند خم کند ، نه مرگ ، نه ترس ، سرم فقط برای بوسیدن دست های تو خم می شود مادرم ؛ از اعماق وجودم اعتقاد دارم که هر روز، روز توست ... من بدهکار توام ای مادر همه جانی که به من بخشید...
10 ارديبهشت 1392

مادرم روزت مبارک

شب که می رسد به خودم وعده می دهم که فردا صبح قبل از بیرون رفتن حتما به تو خواهم گفت... صبح که فرا می رسد، غرور و خجالت احمقانه ام نمی گذارند به ناچار رسیدن شب را بهانه میکنم و باز شب می رسد و صبحی دیگر و من هیچ وقت نمی توانم حقیقت را به تو بگویم ... بگذار میان شب و روز باقی بماند که چه قدر   دوست دارم مادر ...... ...
10 ارديبهشت 1392

سفر به تهران

عزیز دلم بالاخره بعد از ماهها تلاش تونستم دو روز مرخصی بگیرم تا بریم تهران هم بابا بره بازار برای مغازه خرید کنه هم من برم اداره مرکزی برای یکسری کارهاو 4 و 5 و6 اردیبهشت رفتیم تهران. سه شنبه(3 اردیبهشت)ساعت 4 از رشت حرکت کردیم و ساعت 8 رسیدیم خونه آقا بزرگ(خونه ایی که آقا بزرگ تو تهران خریده تا بچه ها وقتی می رن تهران جایی داشته باشن). تا رسیدیم تو و بابایی رفتید بیرون خرید کننین. من هم خونه رو جارو کشیدم و تمیز کردم چون از عید کسی نیومده بود و حسابی همه جا رو گرد و غبار گرفته بود.  صبح زود بابا رفت بازار و منو تو هم ساعت 10 رفتیم عباس آباد، اداره مامانی تا ساعت 13 اونجا بودیم. کلی برای همکارای مامان لوس بازی درآوردی و دل همه روبرد...
9 ارديبهشت 1392
1